دیالوگهای به یاد ماندنی (6)
چشم مامان به علت بی خوابی شدیدا قرمز شده. جانان : "وایییییییی مامان چشمتو نقا (نگا) ترکیده..الهی بمیرم..عیب نداره خوب میشه." (حالا می ذارید بمیرم واسش یا نه..می ذارید دورش بگردم یا نه..می ذارید بخورمش،یه لقمه چپش کنم؟؟!! ) ******** من و بابا جلال و آبان توی اتاق خواب هستیم.جانان که توی هال خوابیده بود از صدای ما بیدار شده و وارد اتاق می شود.. جانان در بدو ورود به اتاق :"عشقش اومده..عسلش اومده" مکان: داخل هال نزدیک تلویزیون..مامان جانان کنار هم نشستن..جانان بستنی می خوره و کارتون می بینه مامان هم داره ماست و خیار می خوره...مامان بلند می شود ...
نویسنده :
مامان مژگان
5:56